پارت ۲۴

اومد بیرون که دیدم بدون لباسه فقط یه ش ر ت پوشیده بود
-اب حموم گرمه
-اوکی مرسی
وقتی از حموم درومدم سریع رفتم سر ساکم که لباسمو بردارم تا حولم نیفتاده یه حوله کوتاه داشتم که اونم تن کردم
-چرا رو نمیکنی؟
-فضولی ؟
-یه سوال
-هوم؟
-تو واقعا دختری ؟
-اره شوخی نداری که
-ولی من تا مطمئن نشم بیخیال نمیشم
-خو تو فک کن زنم
-از کجا بفهمم؟
-اخه اصن به تو چه
اومد سمتمو منم میخواستم بدوعم سمت  حموم تا حرکت کردم گره حولم باز شد و من جلوش لخت شدم با جیغی که زدم در اتاقو زدن
که میخواستن درو باز کنن که لیام سریع منو تو بغلش برد و حوله رو از رو زمین برداشت و مثل یه پرده جلوی بدنم گرفت 
من حوله رو گرفتم که اون سریع رفت جلو در این حرکتا کمتر از ۱ دقیقه طول کشید رفت جلو درو گفت حولش از تنش افتاد اگرنه سالمه
-اهااا خوش بگذره
-😄😄
-😳😳😳
با تعجب نگاش کردم که درو بست و اومد نزدیکم
-اوفف معلومه که خوش میگذره 😁
-چیی نع نه نیا نزدیکم
-اخی ببخشید ولی با اون بدنی که من دیدم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم نه؟
دیدگاه ها (۲۱)

پارت۲۵

پارت۲۶

اینم کمدشون گوشه اتاق

اینم دستشویی و حمومشون ولی اون پنجره رو نداره

سناریو درخواستی وقتی دوست دخترشونی و میری حموم

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط